مبارزه با هواهای نفسانی
آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (قدس سره)
نخستین خاطرات سیاسی اینجانب سیدعلی اصغر دستغیب مربوط به شروع نهضت اسلامی به رهبری حضرت آیت الله العظمی امام حاج سید روح الله الموسوی الخمینی «قدس سره الشریف» می باشد . یکی از روزها در آستانه سال 1342 بعد از نماز ظهر و عصر به اتفاق مرحوم آیة الله شهید حاج سیدعبدالحسین دستغیب از در بزرگ مسجد جامع موسوم به « در دروازه امام (ع) » خارج می شدیم که یکی از متدینین شیراز اعلامیه ای را به دست معظم له داد ایشان مشغول مطالعه آن شدند و من هم که جوان و کنجکاو بودم نگاه می کردم ، اعلامیه امام خمینی «رضوان الله علیه» مبنی بر اعتراض نسبت به مسأله انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که سرآغاز حرکت الهی و مبارزه علیه رژیم طاغوت گردید . از همان هنگام چنان شیفته آن رهبر عظیم الشأن و آراء و افکار معظم له شدم که از اعماق دل و جان و با تمام وجود آماده لبیک به ندای آشنا و دلنشین آن اسوه تقوا و فضیلت و الگوی ثبات و مقاومت گشته و با شور و شوق خاصی دستورالعملهای رهبر بی بدیل انقلاب را به قصد تبعیت و انجام تکلیف الهی پیگیری می نمودم .
اولین گامی که به همراهی بعضی دوستان مؤمن و مبارز برداشته شد تشکیل جلسات سری و فعالیت در ارتباط با مجلس عمومی هفتگی مسجد جامع عتیق بود که از اقشار مختلف ، به ویژه علما و روحانیون که اکثریت قریب به اتفاق ایشان در آن حضور داشتند تشکیل می شد . مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ بهاءالدین محلاتی از جمله علمای مبارزی بودند که مرتباً شرکت می کردند . از نخستین برکات و ثمرات این حرکت در شروع نهضت، وحدت بی سابقه و کم نظیر علما و روحانیون شهرمان بود که برای مردم هم بسیار شعف انگیز بود که ایشان را به طور منسجم، هماهنگ با هم می دیدند .
مجالس شبهای جمعه بسیار گرم و پرشور بود . مرحوم آیة الله دستغیب منبر می رفتند و علیه رژیم و جنایات و اقدامات ضد اسلامی آن به طور مبسوط سخن می گفتند و هر گاه از حضرت آیة الله العظمی خمینی نام می بردند مردم صلوات می فرستادند و این نشانی از عهد و پیوند عمیق و قلبی مردم با آن مرجع عالیقدر و رهبر نهضت و انقلاب اسلامی بود زیرا تا آن زمان سابقه نداشت وقتی نام یکی از علما برده شود مردم صلوات بفرستند .
حضرت آیت الله آقای حاج سید علی اصغر دستغیب در چهارم آذرماه سال 1324 هجری شمسی مطابق با هیجدهم ذیحجه ( عید غدیر ) سال 1364 هجری قمری در شیراز متولد شدند . پدرشان مرحوم آقای سید علی اکبر دستغیب فرزند مرحوم آیت الله آقا سید علی فرزند مرحوم آیت الله سید هدایت الله دستغیب می باشند .
مرحوم پدرشان در نجف اشرف متولد شدند و از این جهت در اوائل به ایشان آقا نجفی می گفتند و تا زمانی که در نجف اقامت داشتند مشغول تحصیل علوم دینی بودند ، اما پس از رحلت مرحوم والدشان که به ایران آمدند از نخستین کسانی بودند که با ورود به فرهنگ و تأسیس مدرسه ، در سمت مدیریت آن مشغول خدمت شدند و لذا به مدیر شهرت یافتند .
اغلب افراد خاندان دستغیب و بسیاری از چهره های سرشناس شهرشان در آن زمان محصلین مدرسه ایشان بوده اند . ایشان پس از بازنشستگی ، کتابخانه حافظیه را بازسازی و مدیریت آن را به عهده گرفتند و در سال 1342 دار فانی را وداع گفته و در یکی از حجرات حرم مطهر حضرت سید میر محمد (ع) کنار درب ورودی سمت چپ بخاک سپرده شدند.
والد معظم پدرشان مرحوم آیت الله آقای سید علی دستغیب در نجف اشرف تحصیلات عالیه را گذرانده و بنا بر نقل مطلعین و بزرگان خاندان دستغیب آن بزرگوار مجتهد مسلم و از مدرسین بلند پایه نجف بوده اند. ایشان در سال 1325 هجری قمری درنجف رحلت نموده و در وادی السلام نزدیک قبور هود و صالح مدفون گردیده اند .
با عرض سلام ادب و احترام
فرا رسیدن ماه رحمت ، برکت و مغفرت را به محضر تمام همشهریان عزیز و گرامیم
تبریک می گویم.
امید است در این ماه عزیز خدا، با همدلی و همفکری در تعالی شهر عزیزمان زرقان بکوشیم.
دعاگوی شما
محمد هاشم نعمت اللهی
قم المقدسه اول رمضان المبارک 1427
بسم رب الشهداء والصدیقین
وبلاگ شهید ابولفضل صادقی
به قلم توانای شاعرو نویسنده متعهد حسین صادقی افتتاح شد.
http://www.abolfazl-s.blogfa.com/
بسم رب الشهداء و الصدیقین
وبلاگ شهید شعبانعلی رمضانپور به قلم دوست عزیزم
اقای محمد نعمتی پورافتتاح شد.
http://shahid-ramezanpoor.blogfa.com/
http://www.setareh-3.blogfa.com/
سردار شهید عباس شعبانی
فرزند حاج علی اکبر در سال 1341 در خانواده ای متعهد ومذهبی
متولد شد. از کودکی با مسجد اُنس واُلفتی ستودنی داشت.
تحصیلات خود را تا دوره دبیرستان ادامه داد.
در سالهای قبل از انقلاب تا پیروزی انقلاب اسلامی همچون
دیگر اقشار جامعه حضور گسترده داشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با افتتاح سپاه پاسداران
در زرقان بصورت افتخاری وتمام وقت، خود را درخدمت این
نهاد مقدس قرار داده بود.
او در بین رزمندگان جزو افراد دوست داشتنی بود
که می توان علت آن را اخلاق نیکو
وبانشاط او دانست.
عباس روح بلندی داشت،
که انسان ازهمنشینی با اولذت فراوان می برد.
از جمله ویژگی عباس روح ورزش دوستی و،
ورزشکاریش بود به طوری که
جزو قهرمانان ورزش باستانی در استان محسوب می شد.
امّا تواضع وفروتنی که داشت نمی گذاشت دیگران
ازاین موضوع مطلع شوند.
شهیدعباس شعبانی با مفقود گشتن برادرش محمد جواد
منتظر گم گشته خود بود که نهایتاَ
در عملیات والفجر 8 بعنوان فرمانده گروهان از گردان فجر
در هنگام عبور از رودخانه اروند، قایقش از کار
افتاد، وبا ایثاری که از خود بجای گذاشت،تمام نیروهای
تحت فرمانش را از آن قایق پیاده کرد، و
در آخرین لحظات در هنگامی که هنوزخودش درقایق بود
در اثراصابت ترکش خمپاره
دعوت حق را لبیگ گفت وهمچون مولایش
اباالفضل (ع)
به دیدار حق شتافت.
نوشته شده در ۲۰/۱/۸۵
شهید کربلایی محمد تقی خدامی
فرزند مرحوم نصرالله در سال 1336 در خانواده ای
مؤمن ومذهبی پا به عرصه زندگی نهاد.
هنوز پنجاه روز ازعمرش نگذشته بود
که به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) مشرف شد.
ودر حقیقت ازهمان ابتداء زندگی رشته سرنوشت خود را
به محبت آقا امام حسین گره زد.
شهید در سن 13 سالگی پدر مهربانش را از دست داد.
در دوران انقلاب اسلامی حضور فعال داشت.
ودر ایام سوگواری سرور شهیدان حسین ابن علی(ع)
بعنوان خداّم وذاکر اهل بیت عصمت وطهارت(ع)
در حسینیه مشغول به خدمت شد.
او در سال 1360با تمام وجود به ندای نائب امام زمان
خود لبیک گفت،و عازم جبهه های حق شد.
در عملیات والفجر از ناحیه گردن مجروح شد.
امّا عشق به خدمت وشهادت او را پس از اندکی
بهبودی ،مجدداً به جبهه کشاند.
در عملیات خیبر مسئولیت تدارکات گردان
را بعهده داشت ونهایت ایثار وفداکاری را از خود به
جا گذاشت.و سر انجام در تاریخ 25/12/63
درجزیره مجنون در هنگام پیکار با دشمنان
عاشقانه وسبکبال بسوی حق شتافت.
شهید بسیار مقیّد به نماز اول وقت ونماز جماعت بود.
به طوری که بعضی از مواقع در صورت نبود نماز جماعت
همرزمانش او را بعنوان امام جماعت انتخاب می کردند
ونمازجماعت را با آن شهیدبر پا می داشتند.
هنوز صدای دلربایش درفضای معنوی به گوش میرسد،
که چگونه نوحه علی اکبر امام حسین (ع)
رابا شور وشوق می خواند.
زبعد اکبر گفت سبط مصطفی
علی،عَلَی الدّ نیا بَعدک العفا
وامّا امروز هم باید در فراق یاران سفر کرده اینچنین
گفت اُف بر دنیا که چگونه بین ما وشما جدایی افکند.
سرا پا وسعت دریا گرفتند
همان مردان که در، دل جا گرفتند
تمام خاطرات سبزشان ماند
به بام آسمان ماوی گرفتند
نوشته شده در ۱۶/۱/۸۵
شهید عباس حاجی زمانی
فرزند مرحوم حسین حاجی زمانی تولد سال 1342در
خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.از کودکی درکارهای طاقت
فرسای کشاورزی پدر را یاری میکرد.
تحصیلاتش را تا کلاس دوم راهنمایی ادامه داد .
از سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مثل دیگر
جوانان مذهبی وانقلابی علیه رژیم شاهنشاهی حضور
گسترده داشت.با آغاز جنگ تحمیلی هل من ناصر ینصرنی
حسین زمان را لبیک گفت
وعازم کربلای ایران شد.در عملیات والفجر ۲،
برادر بزرگوارش به شهادت رسید.
با به شهادت رسیدن برادر بزرگتراز خود شوق وصال
ورسیدن به کاروان شهدا در دل او بیشتر گشت.
سرانجام پس از 6 سال حضور مستمردر جبهه های
جنگ در سپیده دم 20/1/۶۷ با شادی وسرور وصف
نشدنی که به سمت دشمن حمله ور بود
در اثر ترکش خمپاره در منطقه عملیاتی کربلای ایران
(شلمچه) به آرزوی خود رسید.
عباس دارای ویژگیهای منحصری بود که حقیقتاً
در این مقال نمی گنجد.از صفات اخلاقی که می توان
به آن اشاره داشت دوستی ومحبتی بود
که بین بچه ها ایجاد می کرد.وهمیشه میگفتند
این بچه هایی که امروز بین من وشما هستند
شهدای آینده هستند. پس آنها را از خود نرنجانیم
واحترام کنیم.
شهید میگفتند اگر طرف مقابل شما انسان آتشی است
شما سعی کنید آب باشید وخاموش کننده آتش باشید.
او واقعاً بین رزمندگان از محبوبیّتی خاص برخور دار بود.
به نوعی دلگرمی بچه ها بود.
وشهادت اوهم بسیار سنگین بود.
شهید عباس حاجی زمانی استعداد بسیار خوبی در
مسائل نظامی داشت.به طوری که مورد توجه خاص
فرماندهان گردان قرار داشت.
او بعد از شهادت فرمانده گروهان(شهید مسلم رستمزاده)
فرماندهی این گروهان را به عهده گرفت.
مقام معظم رهبری حفظهالله
آن چه مهم است حفظ راه شهداست،
یعنی پاسداری ازخون شهدا،
این وظیفهی اول ماست.
پاسدار شهید ابوالفضل صادقی
فرزند آقاکوچک و متولد سال 1344 درتاریخ 19/1/66 در منطقه
کربلای ایران( شلمچه)به شهادت رسید.شهید ابوالفضل یکی
از باصفاترین رزمندگان جبهه وجنگ بود.
اوبا اینکه جزو نیروهای رسمی سپاه پاسداران بود
هیچ وقت لباس مقدس پاسداری را نپوشیدومی گفت من لیاقت پوشیدن این لباس را ندارم.
واین آرزوی اطرافیان او بود حتی برای یکباراو را دراین لباس مقدس
ببینند.اودر جواب نزدیکان خود می گفت.
(بالاخره یک روز این لباس مقدس راخواهم پوشید.)
سرانجام آن روز فرا رسید با این تفاوت که لباس را خودش نپوشید.
بلکه بر تن مبارکش پوشاندند، وبا لباس سبزومقدس پاسداری
به دیدارحق شتافت
وبه گفته شهید، زمانی که من برعهد خود وفا کردم
آن وقت است که خود را لایق این لباس می دانم.
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند.