در انتظار رویت خورشید/ خاطرات و حکایاتی از رهبر معظم انقلاب04
در انتظار رویت خورشید/ خاطرات و حکایاتی از رهبر معظم انقلاب
برخی خاطرات و حکایات از رهبر معظم انقلاب نقل شده که نشانگر ویژگیهای بارز فردی ایشان است،حلاوت و جذابیت این خاطرات به جای خود محفوظ است اما علاوه برآن مروراین خاطرات و توجه به آن میتواند چراغ راهو هدایتگر زندگی ما باشد.
ستاد خبری سفر مقام معظم رهبری به استان فارس در خبرگزاری جمهوری اسلامی در آستانه سفر ایشان به شیراز بر آن است تا با مرور این خاطرات و حکایات که در پایگاه اطلاع رسانی و نشر آثار مقام معظم رهبری منتشر شده است گامی دیگر در جهت تبیین اندیشههای رهبر انقلاب و توجه به نکات ژرف و آموزنده در زندگی ایشان بردارد.
..............
این خاطره به نقل از حضرت آیت الله خامنهای در دیدار با نخبگان استان سیستان و بلوچستان در پنجم اسفند ماه سال ? 1381بیان شده است.
آن زمانی که بنده در ایرانشهر تبعید بودم، به مناسبتهای مختلف، با مسوولان ارتباط پیدامی کردیم ، آن وقت به بنده گفتند که یک معاون استاندار تا حالا به ایرانشهر نیامده است ، در سال ?57در ایرانشهر سیل آمد و هشتاد درصد شهر قطعا خراب شد، یعنی من یک به یک تمام مناطق شهر را با پای خودم رفتم و دیدم.
پنجاه روز ما امداد و پشتیبانی میکردیم ، یک نفر از مرکز که هیچ، از زاهدان هم یک نفر آدم برجسته متشخص به ایرانشهر نیامد که بگوید چه خبر است اینجا ، به صورت ظاهری هدایایی به وسیله <شیر و خورشید> فرستادند که اولا اگر به دست مردم میرسید، یک دهم نیازهایی که مردم داشتند و یک دهم آنچه که ما تبعیدیها برای مردم فراهم کرده بودیم، نمیشد.
ثانیا همان را هم نمیدادند و از آن هدایای ناچیز، مبالغی هم برای خودشان لازم داشتند تا بخورند، یعنی اصلا ایرانشهر که مرکز جغرافیایی و به یک معنا مرکز فرهنگی بلوچستان بوده، همیشه در طول زمان، بکلی مغفولانه بود.
زاهدان هم همینطور ، برای شتر سواری و استفاده از شراب چند ده ساله به بیرجند میرفتند و برای اینکه در آنجا عیاشی کنند، بیرجند فرودگاه داشت، اما چون در اینجا وسیله عیاشی فراهم نبود، به بلوچستان نمیآمدند. یعنی هر نقطه در کشور - چه بلوچستان، چه هر نقطه دیگر - که محرومیت داشت، مغفولانه بود.
مازندران خوب بود، برای اینکه بروند آنجا استفاده کنند، رژیم گذشته اینطوری بود، یک چیز جالبی به شما بگویم ، در مازندران، پنج فرودگاه هست که از زمان رژیم گذشته مانده است ، پنج فرودگاه در یک استان که همهاش هم برای رژیم گذشته و آن شخص طاغوت یا نزدیکان او بوده است.
فرودگاه رامسر برای استفاده از هتل رامسر که میدانید برای چه کسانی بوده است ، فرودگاه نوشهر برای گردشگاه هر ساله طاغوت که برود آنجا و دو ماه استراحت کند.
فرودگاهی برای یک اردوگاه نظامی که نظامیان وابسته به آنها - که از یک نیروی بخصوصی بودند و نمیخواهم اسم بیاورم - آنجا بروند و خوش بگذرانند.
فرودگاه دشت ناز نزدیک ساری - که امروز فرودگاه رسمی مازندران است و مردم از آن استفاده میکنند و در گذشته برای الواط و اوباش اولاد رضاخان بوده است - که هزاران هکتار از زمینهای حاصل خیز را تصرف و یک فرودگاه هم وسطش درست کرده بودند، و یک فرودگاه هم در املاک نوکران خودشان در حدود مینودشت.
پنج فرودگاهبرای دستگاههای وابسته به حکومت یا نزدیک به آنها،اما مردم، اساتید، مستحقان و بیماران علاج ناپذیر مازندران مطلقا نه از فرودگاه ، نه از هواپیما و نه از هیچ تسهیلات دیگری برخوردار نبودند.
آنها هر سال چند بار به مازندران میرفتند ، اما به مثل زاهدان در تمام عمر حکومتشان یک بار هم سر نمیزدند ، این میشود غبار فراموشی.
احمد سوکارنو ما را با هم رفیق کرد
..................................
جنبش عدم تعهد در یک برهه نسبتا طولانی توانست در دنیا نقش ایفا کند، اما امروز متاسفانه نقش جنبش عدم تعهد کمرنگ شده است. در واقع پایه گذار اصلی این جنبش، سه چهار نفر معدود بودند که موثرترین آنها مرحوم احمد سوکارنو بود.
بد نیست خاطره یی را هم در اینجا بگویم ، سال ? 1353شمسی (? 1974میلادی) من با یکی دو نفر دیگر در سلول خیلی کوچکی در تهران زندانی بودم ، طول این سلول ? 20/2متر و عرض آن ? 80/1متر بود.
یک شب اول مغرب داشتم نماز میخواندم که یک نفر زندانی جدید را وارد سلول کردند ، زندانی جدید از کمونیستهای خیلی متعصب و داغ بود.
وقتی دید من دارم نماز میخوانم و فهمید مذهبی هستم، از همان اول برای من قیافه گرفت ، هرچه سعی کردم با او ارتباط برقرار کنم، دیدم نمیشود.
اخمهایش توی هم است و حاضر نیست با من گرم بگیرد ، به او جمله یی گفتم که بکلی تغییرش داد ، گفتم احمد سوکارنو در کنفرانس باندونگ گفته است چیزی که ما را اینجا گرد آورده، وحدت دین یا عقیده یا نژاد نیست ، بلکه وحدت نیاز است ، گفتم من و تو در اینجا وحدت نیاز داریم ، در یک سلول داریم زندگی میکنیم ، یک مامور پشت در مراقب ماست.
یک بازجو و یک شکنجه گر منتظر من و توست ، عقیده ما یکی نیست ، اما نیازمان یکی است ، گفتم وقتی وحدت نیاز در سطح عالم میتواند تاثیرگذار باشد، در یک سلول به این کوچکی بیشتر میتواند تاثیرگذار باشد.
پس از این صحبت، ما با هم رفیق شدیم ، در حقیقت احمد سوکارنو ما را با هم رفیق کرد.
امروز هم همینطور است ، کشورهای ما وحدت نیاز دارند ، امروز همه کشورهای اسلامی بدون استثناء مورد هدف توطئهها و طمعه ایی هستند ،این در حالی است که امکانات خیلی زیادی دارند.
برو این قلیان را چاق کن و بیاور!
.................................
این خاطره به نقل از حضرت آیت الله خامنهای در دیدار با اقشار مختلف مردم در سی ام فروردین ماه سال ? 1369بیان شده است.
نوکری دنبال سرش بود و پوستینی قیمتی روی دوشش میانداخت و لباسهای فاخری میپوشید، چون از خانواده اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملک التجار بوده یا از خانواده ملک التجار بودند.
ایشان طلبه و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مومن شد، به در خانه عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسین قلی همدانی - که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجا و قبله اهل معنا و اهل دل بوده است و حتی بزرگان میرفتند در محضر ایشان مینشستند و استفاده میکردند - راهنمایی شد.
روز اولی که مرحوم حاج میرزا جواد آقا با آن هیئت یک طلبه اعیان و اشراف متعین، به درس آخوند ملاحسین قلی همدانی میرود، وقتی که میخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسین قلی همدانی از آنجا صدا میزند که همانجا - یعنی همان دم در روی کفشها - بنشین ، حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مینشیند.
البته به او برمی خورد و احساس اهانت میکند ، اما خود این و تحمل این تربیت و ریاضت الهی، او را پیش میبرد ، جلسات درس را ادامه میدهد استاد را - آنچنان که حق آن استاد بوده - گرامی میدارد و به مجلس درس او می رود.
یک روز در مجلس درس، او که در اواخر مجلس هم نشسته بود، هنگامی که درس تمام میشود، مرحوم آخوند ملاحسین قلی همدانی به حاج میرزا جواد آقا رو میکند و میگوید: برو این قلیان را برای من چاق کن و بیاور، بلند میشود، قلیان را بیرون میبرد ، اما چه طور چنین کاری بکند!
اعیانی، اعیان زاده، جلوی جمعیت، با آن لباسهای فاخر، ببینید، انسانهای صالح و بزرگ را اینطور تربیت میکردند ، قلیان را میبرد، به نوکرش که بیرون در ایستاده بود، میدهد و میگوید: این قلیان را چاق کن و بیاور.
او میرود قلیان را درست میکند و میآورد به میرزا جواد آقا میدهد و ایشان قلیان را وارد مجلس میکند.
البته این هم که قلیان را به دست بگیرد و داخل مجلس بیاورد، کار مهم و سنگینی بوده است ، اما مرحوم آخوند ملاحسین قلی میگوید که خواستم خودت قلیان را درست کنی، نه اینکه بدهی نوکرت درست کند ،این، شکستن آن من متعرض فضول موجب شرک انسانی در وجود انسان است.
این، آن منیت و خودبزرگ بینی و خودشگفتی و برای خود ارزش و مقامی در مقابل حق قائل شدن را از بین میبرد و او را وارد جادهایی میکند و به مدارج کمالی میرساند که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی به آن مقامات رسید.
او در زمان حیات خود قبله اهل معنا بود و امروز قبر آن بزرگوار محل توجه اهل باطن و اهل معناست.
بنا به اعلام مقامات رسمی فارس،یازدهم اردیبهشت ماهامسال شیراز و استان فارس با قدوم مبارک رهبر معظم انقلاب اسلامی و سفر ایشان متبرک و گلباران میشود و عطر گلهای محمدی وشمیم گلهای بهاری در آن دو چندان میگردد.
منبع : ایرنا